در کلاسها گاهی با کمک بچههایی که ترکی بلد هستند، سعی میکنم زبان ترکی را بهتر و بیشتر یاد بگیرم. مثلاً از آنها میخواهم که به ترکی به سؤالات من پاسخ بدهند یا در کلاس زبان تخصصی، جمله انگلیسی را بخوانند و به ترکی ترجمه کنند.
در کلاس اخیر، یکی از دانشجوها گفت: استاد، میدانستید کلمات,ی مثل آچار،, گلنگدن،, بشقاب, و... ترکی هستند؟ آچار به ترکی یعنی باز کردن، گَل یعنی آمدن، گِد یعنی رفتن، گلنگدن یعنی قطعهای که میره و برمیگرده. بُش یعنی خالی، بشقاب, یعنی ظرف خالی...
برایم جالب بود! من در مطلب «فهرستی از واژههایی که از زبان فرانسوی و روسی و دیگر زبانها وارد زبان فارسی, شده است» به وامواژههای زبان فرانسوی و روسی اشاره کرده بودم اما اصلاً حواسم به زبان ترکی نبود!
گشتی در ویکیپدیا، لیستی, از این وامواژهها را به دست میدهد:
- آ
- آبجی
- آچار
- آچمز
- آذوقه
- آقا
- آلاچیق
- آلاخون
- اَپه: در فارسی, تاجیکی، خواهر بزرگتر
- اُتراق
- اجاق
- اتاق
- اردک
- اردو
- ارمغان
- اَکه: در فارسی, تاجیکی، برادر بزرگتر
- الاغ (در اصل بهمعنی حیوان چارپای بارکش)
- اوکه: در فارسی, تاجیکی، برادر کوچکتر
- اوماج
- ایل
- ب
- باتلاق
- بیبی: در فارسی, افغانستان، مادربزرگ
- بیرق
- ت
- تسمه
- توتون/تُتُن
- توپ
- توشک/تشک
- توی: رایج در فارسی, تاجیکستان، عروسی
- ج
- جار
- جارچی
- جلگه
- جلو
- چ
- چاق
- چاقک:در فارسی, افغانستان به معنی چاقالو
- چالش
- چپق
- چریک
- چقر: به معنی عمیق و ژرف، در فارسی, دری و فارسی, تاجیکی کاربرد دارد
- چکمه
- چلاق/چولاق
- چماق/چوماق
- چمباتمه
- چیچک: در فارسی, افغانستان، آبله
- خ
- خان
- خانم
- د
- دایی
- دکمه
- دُلمه
- دوقلو
- س
- ساچمه
- سنجاق
- سنجاقک
- سورتمه
- ش
- شیشلیک
- ف
- فنر
- ق
- قابلمه
- قاپوق: تختهبند، نام وسیلهای برای شکنجه بودهاست.
- قاچ
- قاچاق
- قاچاقچی
- قاشق
- قاق
- قانغوزک: رایج در فارسی افغانستان، سوسک
- قایق
- قبرغه:استخوان پهلو، دنده، در فارسی افغانستان رایج است
- قرقی
- قرمه
- قره قوروت
- قرهنی
- قشون
- قلچماق
- قلاش
- قلدر
- قنداق
- قمچی/قمچین: به معنی شلاق یا تازیانه در فارسی افغانستان کاربرد دارد
- قوچ
- قورباغه
- قروتی
- قوروت/قُروت
- قوش
- قوطی
- قیچی
- قیشلاق
- قیماق: به معنی خامه در فارسی افغانستان رایج است
- قیمه
- ک
- کاکوتی
- کرنش
- کشیک
- کوکو
- کوچ
- کول در فارسی افغانستان به معنی دریاچه
- گ
- گلَنگِدن
- و
- ولسوال: در فارسی افغانستان، فرماندار شهرستان
- ولسوالی: در فارسی افغانستان، شهرستان
- ی
- یاتاقان
- یاغی
- یغما
- یقه/یخه
- ینگه:در فارسی افغانستان، خانمبرادر
- یورتمه
- یورش
- یونجه
- ییلاق
لیست کاملتر را در این صفحه از ویکیپدیا مشاهده و مرور کنید، آشنا شدن با این واژهها کمک زیادی به درک بهتر متون میکند:
البته متأسفانه ویکیپدیا اجزای کلمه یا معنی آن را ننوشته. اگر یکی از دوستان که ترکی بلد است، فرصت کرد، یک لیست کاملتر همراه با اجزای هر کلمه و معنی آنها که در مقابلش نوشته شده در Word تهیه و ارسال کند که اینجا قرار دهیم.
موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند
آفتاب سی...
ما را در سایت آفتاب سی دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : عباس affttabb بازدید : 256 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 17:44