آیا می‌دانستید واژه‌هایی مانند آچار، گلنگدن، بشقاب و... از زبان ترکی وارد فارسی شده‌اند؟ (لیستی از این کلمات)

ساخت وبلاگ

در کلاس‌ها گاهی با کمک بچه‌هایی که ترکی بلد هستند، سعی می‌کنم زبان ترکی را بهتر و بیشتر یاد بگیرم. مثلاً از آن‌ها می‌خواهم که به ترکی به سؤالات من پاسخ بدهند یا در کلاس زبان تخصصی، جمله انگلیسی را بخوانند و به ترکی ترجمه کنند.

در کلاس اخیر، یکی از دانشجوها گفت: استاد، می‌دانستید کلمات,ی مثل آچار،, گلنگدن،, بشقاب, و... ترکی هستند؟ آچار به ترکی یعنی باز کردن، گَل یعنی آمدن، گِد یعنی رفتن، گلنگدن یعنی قطعه‌ای که می‌ره و برمی‌گرده. بُش یعنی خالی، بشقاب, یعنی ظرف خالی...

برایم جالب بود! من در مطلب «فهرستی از واژه‌هایی که از زبان فرانسوی و روسی و دیگر زبان‌ها وارد زبان فارسی, شده است» به وام‌واژه‌های زبان فرانسوی و روسی اشاره کرده بودم اما اصلاً حواسم به زبان ترکی نبود!

https://img.aftab.cc/news/98/translation.png

گشتی در ویکی‌پدیا، لیستی, از این وام‌واژه‌ها را به دست می‌دهد:

  • آ
  • آبجی
  • آچار
  • آچمز
  • آذوقه
  • آقا
  • آلاچیق
  • آلاخون
  • اَپه: در فارسی, تاجیکی، خواهر بزرگ‌تر
  • اُتراق
  • اجاق
  • اتاق
  • اردک
  • اردو
  • ارمغان
  • اَکه: در فارسی, تاجیکی، برادر بزرگ‌تر
  • الاغ (در اصل به‌معنی حیوان چارپای بارکش)
  • اوکه: در فارسی, تاجیکی، برادر کوچک‌تر
  • اوماج
  • ایل
  • ب
  • باتلاق
  • بی‌بی: در فارسی, افغانستان، مادربزرگ
  • بیرق
  • ت
  • تسمه
  • توتون/تُتُن
  • توپ
  • توشک/تشک
  • توی: رایج در فارسی, تاجیکستان، عروسی
  • ج
  • جار
  • جارچی
  • جلگه
  • جلو
  • چ
  • چاق
  • چاقک:در فارسی, افغانستان به معنی چاقالو
  • چالش
  • چپق
  • چریک
  • چقر: به معنی عمیق و ژرف، در فارسی, دری و فارسی, تاجیکی کاربرد دارد
  • چکمه
  • چلاق/چولاق
  • چماق/چوماق
  • چمباتمه
  • چیچک: در فارسی, افغانستان، آبله
  • خ
  • خان
  • خانم
  • د
  • دایی
  • دکمه
  • دُلمه
  • دوقلو
  • س
  • ساچمه
  • سنجاق
  • سنجاقک
  • سورتمه
  • ش
  • شیشلیک
  • ف
  • فنر
  • ق
  • قابلمه
  • قاپوق: تخته‌بند، نام وسیله‌ای برای شکنجه بوده‌است.
  • قاچ
  • قاچاق
  • قاچاقچی
  • قاشق
  • قاق
  • قانغوزک: رایج در فارسی افغانستان، سوسک
  • قایق
  • قبرغه:استخوان پهلو، دنده، در فارسی افغانستان رایج است
  • قرقی
  • قرمه
  • قره قوروت
  • قره‌نی
  • قشون
  • قلچماق
  • قلاش
  • قلدر
  • قنداق
  • قمچی/قمچین: به معنی شلاق یا تازیانه در فارسی افغانستان کاربرد دارد
  • قوچ
  • قورباغه
  • قروتی
  • قوروت/قُروت
  • قوش
  • قوطی
  • قیچی
  • قیشلاق
  • قیماق: به معنی خامه در فارسی افغانستان رایج است
  • قیمه
  • ک
  • کاکوتی
  • کرنش
  • کشیک
  • کوکو
  • کوچ
  • کول در فارسی افغانستان به معنی دریاچه
  • گ
  • گلَنگِدن
  • و
  • ولسوال: در فارسی افغانستان، فرماندار شهرستان
  • ولسوالی: در فارسی افغانستان، شهرستان
  • ی
  • یاتاقان
  • یاغی
  • یغما
  • یقه/یخه
  • ینگه:در فارسی افغانستان، خانم‌برادر
  • یورتمه
  • یورش
  • یونجه
  • ییلاق

لیست کامل‌تر را در این صفحه از ویکی‌پدیا مشاهده و مرور کنید، آشنا شدن با این واژه‌ها کمک زیادی به درک بهتر متون می‌کند:

البته متأسفانه ویکی‌پدیا اجزای کلمه یا معنی آن را ننوشته. اگر یکی از دوستان که ترکی بلد است، فرصت کرد، یک لیست کامل‌تر همراه با اجزای هر کلمه و معنی آن‌ها که در مقابلش نوشته شده در Word تهیه و ارسال کند که اینجا قرار دهیم.

موفق باشید؛
حمید رضا نیرومند


آفتاب سی...
ما را در سایت آفتاب سی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : عباس affttabb بازدید : 256 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 17:44